تو از چشمای من خوندی که از این زندگی خسته ام کنارت اونقدر آرومم که از مرگ هم نمیترسم تنم سرده ولی انگار تو دستای تو آتیشه تو چشمام رو میبندی و این قصه تموم میشه................